شبهایی که مصطفی خونه نیست و راس ساعت ۰۰۰۰ برای همدیگه صفر عاشقی میفرستیم، خیلی شبهای مزخرفی هستند، اونم برای دخترِ وابسته و احساساتی مثل خودم ولی باعث میشه بفهمم چقدر همسرم رو دوست دارم گرچه امشب هر دومون یادمون رفت من داشتم مطالعه میکردم و همسر هم لابد خسته رانندگی تهران قم بوده بعد از بیشتر از ۱۲ ساعت کار در محل کار چند روز پیش از رادیو تو اسنپ یه آهنگ به گوشم خورد که به نظرم جالب اومد پیگیرش شدم و گوشش دادم و عاشقش شدم بعدا فهمیدم محسن چاوشی هم همین شعر رو خونده که خیلی کار ضعیفی بود بین بقیه کارهاش ولی کاری که من شنیدم و خوشم اومد از آقای حبیب الماسیان بود و به نظرم حسِ شعر رو خیلی قشنگ در آورده در تحریرها و ریتم و علاوه بر اینکه یه حالت موسیقی شهری رو با موسیقی سنتی تلفیق کرده ولی مثلا همایون شجریان در با من صنما، کلا ریتم رو از اول شهری و تند انتخاب کرده ولی اینجا یک حرکت نرم و سریع حس میکنید نمیگم این قطعه و این اجرا فوقالعاده است ولی برای من پر از
اشتراک گذاری در تلگرام